پریا

پریا جان تا این لحظه 20 سال و 1 ماه و 6 روز سن دارد

میخواهم غربتت را حکایت کنم

میخواهم غربتت را حکایت کنم

غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده

غربتی که اشک اسمان و زمین را جاری ساخته

غربتی که حتی برای برخی محبانت غریب و ناشناخته است

غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر ان گریسته اند

متحیرم کدامین مصراع از این مثنوی را باز خوانی کنم

کدامین سطر کدامین صفحه و کدام فصل از مجلدات این کتاب قطور را باز نویسم

من از تفسیر این غربت و غم ناتوانم

از کجا اغاز کنم

از خود بگویم یا از دیگران

از نسل های گذشته بگویم یا از نسل امروز

از دوستان شکوه کنم یا از دیگران

از عوام گلایه کنم یا از خواص

از انانی بگویم که خاطر شریف تو را می ازارند

از انها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی میکنند

از انها که چنان برق شمشیرت را به رخ میکشند که حتی دوستانت را از ظهور میترسانند

از انها که تو را به دوردست ها تبعید میکنند

از انها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا میخوانند

از انها که همواره بر طبل نومیدی میکوبند و زمان ظهورت را دور می پندارند

از انها که تو را انگونه که میپسندند _ و نه انگونه که هستی و میخواهی _ نشان میدهند

انها که غیبتت را به منزله تلقی میکنند

مولای من...

گویا همه چیز دست به دست هم داده است تا شما در غیبت بمانید

لشکریان ابلیس هم روز و هم شب در کارند

نمیدانم چه کسانی واقعا تو را و ظهور تو را میخواهند

خدا میداند و تو

اما این را میدانم که پس از گذشت دوازده قرن از شروع غیبتت پیروز این میدان ابلیس و لشکریان انس و جن اویند که در کشاکش غیبت و ظهور شب ظلمانی غیبت را تا هم اکنون امتداد داده اند.

از خود شروع میکنم

که اگر هر کس از خود شروع کند

امر فرج اصلاح خواهد شد.........

اللهم الجل ولیک الفرج


تاریخ : 25 مرداد 1394 - 01:39 | توسط : پریا | بازدید : 1576 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی