سلام دوستان.
امشب خیلی خسته م چون امروز از بعد از ظهر تا همین دو ساعت پیش قالی میشستم با مامانمو زن همسایه مونو دختر و پسرش که نقریبا هم سنیم.بعد از یه عمر کار کردم حالا فردا هم هست اگه شد از زیرش در میرم
امروزم حدیث بهم زنگ زد اما باید میرفتم کمک واسه همین باهاش خدافظی کردم و قطع کردم
انگشتام درد میکنن به زور دارم تایپ میکنم ولی خوب یکم بگم از حسم درمورد نزدیک شدن به مدارس.راستش خیلی خوشحالم چون دوباره دوستامو میبینم فقط یه ماه مونده ههههووووورررراااا
هنوز فرمم رو نگرفتم به احتمال زیاد سبزابی هست یا نیلی.
یه برنامه ریزی خیلی خوب هم برای درسام دارم البته بیشتر میشه گفت یه روش برای درس خوندن
مدرسه بیا دلم برات تنگ شده
دوستون دارم فعلا.........