پریا

پریا جان تا این لحظه 20 سال و 1 ماه و 6 روز سن دارد

چند ماه اخیر

سلام.من بعد از چند ماه اومدم برای خودم پست بذارم.حتما پست طولانی میشه.

اینا هم عکسای تولدم که قرار بود بذارم.

اینا نصف کادو هام که دوستام و خاله م و مامان رها دادن دستشونم درد نکنه.

اینو هم دایی علی و زندایی زینب دادن بهم دستشون درد نکنه.

اینو هم عمه فاطمه و مریم بهم دادن دستتون درد نکنه.

اینو هم مامان اقا شاهین بهم دادن دستشونم درد نکنه.

اینو هم ستاره جون بهم دادن دستت درد نکنه.فیلم تولدم هم با دوربین خودش گرفت که چند روز بعد محبوبه جون و رهای خشکلم اومدن خونه ی مامان بزرگم و فلاش گرفتن از ما و ریختن روش بعدا به دستمون رسید.

این عروسک ناز رو هم دوست نازم زارعی مقصود بهم داده دست گل تو هم درد نکنه.

اینم کیکم.

اینم کیک و کادوهای باز نشده.

حالا از حال و هوای تولد و اتفاق های فرداش و اذیت کردن های حدیث که چون تولدت نبودم میخوام واسه ت کادو  سرشیر و گل اشک بیارم/که من از هردو متنفرم/که بگذریم میرسیم به درسا.

بعد از عید متوجه شدم که تو مسابقه ی انرژی هسته ای نفر سوم شدم.اینم عکس کتابش.

توی ازمونهای تیزهوشان تیمز هم نفر اول شدم البته مرحله ی اولش مرحله دوم امتحان دادیم ولی جوابش رو ندادن.اینم کتاب های هر دو مرحله.

و اما اردوی همگانی.

ما و کلاس چهارمی ها امسال با هم رفتیم اردو.کلاس سومی ها و کلاس ششمی ها هم قبل ازما رفتن. کلاس اول و دوم هم بعد از ما رفتن.بردنمون شیراز اول از همه رفتیم شاه چراغ که سلامی کرده باشیم. خیلی خوش گذشت تو حرم کلی تو حیاطش شیطونی کردیم.بعد هم رفتیم ارگ کریم خان که کلی خوش گذشت.من که دلم نمیخواست برم جای دیگه.یه کیف پولی خشکل چرم دست بافت و دوتا دسته کلید با ارم شیر ایرانی که یکیشو دادم به نرجس و وصیت نامه ی کورش بزرگ رو خریدم. از نمایشگاهش  هم دیدن کردیم حیف شد بعضی هاش رو نمیفروختن و بعضی ها هم خیلی گرون بودن.نقاشی های قدیمی ش که واقعا منو سرگرم کرده بودن.از لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد و یا حتی از مغازه های خیلی قدیمی و ادمها و لباس هاشون نقاشی هایی در قالب سیاه قلم و مدادرنگی داشتن.چهره های سیاه قلم و خطاطی های زیباش هم که اونجا رو زینت بخشیده بودن.ظرف ها و مهره های قدیمی ش هم واقعا زیبا بود.جعبه های سنتی زیبایی هم داشتن.از اونجا که اومدیم بیرون یه خورده تو حیاطش بودیم و بعد رفتیم بیرون نشستیم زیر درختی که دقیقا جلوی ارگ بود که معلممون میگفت شبیه درخت شیشه شور هست.اونجا هم خیلی  بهمون خوش گذشت.بعد هم که بستنی و شیطونی هایی که واسه رفتن دوباره توی ارگ و خرید کردن داشتیم به بهونه ی شستن دست یا خوردن اب.بعدش هم رفتیم حافظیه.اولش خیلی خوب بود ولی سر عکس گرفتن یه چیزایی پیش اومد که یه خورده حالمونو گرفت به خصوص سارا ولی حدیث سر حالش اورد توی ماشین.بعد هم رفتیم تپه کاج که اونجا هم معرکه بود. بعد از ناهار من و حدیث رفتیم یکی از بازیها که خیلی حال داد.حدیث نفر اول منم نفر دوم بعد از ما همه یکی یکی اومدن سوار شدن بعضیا حتی دو یا سه بار.بعد از بازی هم رفتیم نشستیم خوردن خوراکی که یه عالمه رو دستمون مونده بود.اقای عرفانی مستختم مدرسه مون هم اومد نشست پیشمون و خوردیم.هر چی تونستیم خوردیم بعد هم شمع گل پروانه بازی کردیم.بعدش هم جمع کردیم و  هرچی خوراکی برای من مونده بود دادم یلدا بعدم با اتوبوس برگشتیم هرابال.من و جعفری و رنجبران و زراعت پیشه و کشکولی و یلدا و شیداو خانوم معلممون و دوتا دخترش سر جمهوری پیاده شدیم بقیه هم رفتن.یکی یکی هر کدوم سر کوچمون میرفتیم.من و یلدا و کشکولی هم که خونه هامون تو یه کوچه بود با هم رفتیم اول یلدا رفت.بعد من رفتم خونمون بعد هم کشکولی رفت خونه شون که دو سه تا خونه بالاتر از ما هستن.حالا ماجراهای توی اتوبوس و خاطره نوشتن های من هم بماند.

اینم وصیت نامه ی کورش بزرگ افتخار تمام ایرانی هاست که از ارگ کریم خان خریدم متنش خیلی زیباست اگه شد تو یه پست دیگه میذارمش.بقیه ی چیزای دیگه ای هم که خریدم رو ازشون عکس نگرفتم که بذارم.

بعدشم که خوردم به امتحانات.اونا هم که تموم شدن برای اخرین بار گفتم دوستام رو دعوت کنم خونمون تا خاطره بشه و خوش بگذره.همه جمع شدیم و کلی هم بهمون خوش گذشت.

اینو زده بودم به دیوار اتاقم که هنوزم هستش.

اینم به عنوان خوش امد گویی روی در اتاقم زده بودم که اتفاقا اینم هنوز هست.

من همه ی کلاسمون رو دعوت کرده بودم اما فقط یاسمن و اکبری و ملیانی و ابجی ها و سپیده کشاورز و نرجس و رنجبران و نرگس معلممون و محمدی پور و سحر  اومدن ولی بازم کلی خوش گذشت.

از روز اخر سال هم نمیتونم عکس بذارم چون همه ی عکسها با دوستام هستم و نمیشه بذارمشون تکی ها هم اجازه ندارم.ولی به هر حال خیلی خوش گذشت.

و اما میرسیم به تابستون.گرمترین فصل سال.فصل خورشید.فصل گرما.

جشن تیرگان که همون اولین روز تیرماه و اغاز تابستان هست رو نتونستیم جشن بگیریم اما روز خوبی بود. 

بعد از اون میرسیم به کلاس های تابستونی.من به جز کلاس زبان که در طول سال تحصیلی هم دنبالش میکردم رفتم کلاس نقاشی و کلاس کامپیوتر هم ثبت نام کردم.این عکس کتاب های LET'S GO 3 مال ترم جدیدمون هست که الان درس 4 هستیم.

اینم دفتر نکات تکنولوژی م هست مال کلاس کامپیوتر.

اینم اولین طراحی چهره م که تموم شده دارم بعدی رو میکشم اونم تموم شد عکسش رو میذارم.

دوسش دارم.

همین دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه جز اینکه امشب تولد مریم دخترعمه م هست.نمیدونم میریم شیراز یا نه ولی از همینجا میگم مریمی من تولدت مبارک.اگه نیومدیم شرمنده.

به هر حال الان خوششحالم.فردا هم عکسای تولدش رو میذارم چه بریم چه نریم.

خداحافظ همه ی کوچولوهای نی نی پیجی باشه.

 


تاریخ : 15 مرداد 1394 - 02:17 | توسط : پریا | بازدید : 1173 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی